تا دست تو را بدست آرم
از کدامین کوه می بایدم گذشت
تا بگذرم
از کدامین صحرا
از کدامین دریا می بایدم گذشت
تا بگذرم
روزی که اینچنین به زیبائی آغاز میشود
بهنگامی که من آخرین کلمات تاریک غمنامه گذشته را
با شبی که در گذر است
به فراموشی باد شبانه سپرده ام
از برای آن نیست که در حسرت تو بگذرد
تو باد و شگوفه و میوه ای، ای همه فصول من
بر من چنان چون سالی بگذر
تا جاودانگی را آغاز کنم
احمد شاملو
تیر ۴۲