آرزو

آرزو

تمام ذرات بدنم

در آرزو دیدار ست 

نمی دانم چرا

پس از این همه سال

خاطره های تو 

مثل برف

سفید و چرخان 

در آسمان ابی

پشت پنجره اطاقم 

در ذهن من می چرخندن 

آن زمان

عشق 

مثل یک گل

نرم و لطیف

و زمان ثابت بود

مثل انتظار 

برای اتوبوس

و دیدن چشم‌های

او از زیر کتاب

آن زمان

در خاطرم

مثل یک فیلم صامت

فقط یک کوچه بی درخت

و دو چشم خندان

پشت دیوار توری سبز

که باهم زنجیر ها را عوض کردیم

خدای من ما تو

خدای تو مال من

آن زمان

در خاطرم 

مثل دیروز است

که می پرسی 

چرا تو نمی آیی

و من مست از تماشای تو

در پرواز بودم

آرزو

تمام ذرات بدنم

در آرزو دیدار ست

نمی دانم چرا

پس از این همه سال

خاطره های تو

مثل برف

سفید و چرخان

در آسمان ابی

پشت پنجره اطاقم

در ذهن من می چرخندن

آن زمان

عشق

مثل یک گل

نرم و لطیف

و زمان ثابت بود

مثل انتظار

برای اتوبوس

و دیدن چشم‌های

او از زیر کتاب

آن زمان

در خاطرم

مثل یک فیلم صامت

فقط یک کوچه بی درخت

و دو چشم خندان

پشت دیوار توری سبز

که باهم زنجیر ها را عوض کردیم

خدای من ما تو

خدای تو مال من

آن زمان

در خاطرم

مثل دیروز است

که می پرسی

چرا تو نمی آیی

و من مست از تماشای تو

در پرواز بودم


Comments

Leave a comment